آیین رونمایی

مجموعه کتاب «خداشناسی خردسالان»  رونمایی شد.

 

به گزارش ایسنا این مراسم همزمان با برگزاری نمایشگاه دوسالانه «کارنامه تصویرسازی گنجشک‌های جمکران» توسط انتشارات کتاب جمکران در نگارستان اشراق شهر قم برگزار شد.

در این مراسم حجت‌الاسلام و المسلمین اخوی، روانشناس کودک و کارشناس مذهبی طی سخنانی با اشاره به ضرورت تولید بیش از پیش کارهای داستانی ویژه کودکان وخردسالان در زمینه خداشناسی، اظهار کرد: از منظر روانشناسی آنچه در کودکی در زمینه خداشناسی و ارتباط کودک با ذات احدیت اهمیت دارد، ایجاد احساس علاقه نسبت به خداوند متعال است. همچنین زبان ساده یکی از مهمترین مؤلفه‌های کتاب مناسب برای خردسالان است که خوشبختانه نویسنده به هر دو مسئله اشراف داشته است.

 در بخش دیگری از این مراسم  سیدمحمد مهاجرانی نویسنده مجموعه درباره ویژگی‌های کتاب کودکان و این مجموعه گفت: طبق پژوهش‌های انجام شده، ذهن انسان‌ها و بویژه کودکان در محدوده دایره لغاتی که کسب می‌کنند به تأمل و تفکر می پردازد که این امر اهمیت دوچندان کتابخوانی برای کودکان را اثبات می‌کند.

او افزود همان طور که مرحوم علامه طباطبایی می فرمایند توحید سنگ بنای اخلاق است و اگر انسان از کودکی با خدا انس داشته باشد به راحتی به سوی اخلاق سوق پیدا می کند بنابراین هر قدر ما تلاش کنیم که کودکانمان را با خدا بیشتر پیوند دهیم کارمان راحت تر است

و در این مجموعه هدف من همین بوده است که کودکان با نگاهی به دور و بر خویش آیات و نشانه های خدا را ببیند و با خدا بیشتر مانوس شوند

 مجموعه کتاب «خداشناسی خردسالان» متشکل از ۱۵ جلد کتاب «قلب‌های مهربان»، «فکر و هوش»، «دنیای رنگارنگ»، «صداها» و... با موضوع خداشناسی ویژه کودکان و خردسالان توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر شده که علاقه‌مندان می‌توانند آن را از فروشگاه‌های معتبر و یا سایت http://ketabejamkaran.ir تهیه کنند.

 

تجربه های طبقه بندی شده سفر به هند

بسم الله الرحمن الرحیم

تجربه های طبقه بندی شده سفر به هند

با تقدیم بهترین سلام به پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت پاک ایشان

 هند سرزمین عجایب و غرایب است

کشوری گسترده با جمعیت میلیاردی و فرهنگی رنگارنگ و تمدنی کهن

مسلماً این کشور یکی از تماشایی ترین کشورهای جهان است

اگر دوست داریم به آیه شریفه قرآن ( سیروا فی الارض ....) عمل کنیم هند ارض مناسبی است

نزدیکی هند به ایران ، یک فرصت با ارزش برای ایرانیان است

من سفربه هند را به تمام فرهنگ دوستان و پژوهشگران و نویسندگان و جهانگردان پیشنهاد می کنم

خیلی ها به هند رفته اند و سفرنامه نوشته اند و تجربیات خویش را برای دیگران نقل کرده اند

من هم ، از تجربیات دیگران بسیار بهره برده ام

و دوست دارم تجربیات خویش را دوستانه در اختیار هم وطنان عزیز بگذارم

البته تجربیاتم را طبقه بندی شده و منظم بیان می کنم تا بهتر بتوان از آن بهره برد :

 

1.ویزا :

ویزا چند نوع است : تجاری ، پژوهشی ، دانشجویی ، توریستی ....

رایج ترین نوع ویزا که همه می توانند دریافت کنند ، توریستی است

ویزای توریستی معنایش این نیست که حتما باید با تور بروی

می توانی از طریق شرکت ها ویزای توریستی بگیری و تنهایی بروی

الف – گرفتن ویزا : می توانید از طریق یکی از شرکت های سیاحتی معتبر اقدام کنید

من از این شرکت ویزا گرفتم : تهران ، خیابان شهید بهشتی ، قبل از تقاطع سهروردی ، پلاک 145، ساختمان نگین ، شرکت نگین پرواز

ب – مدارک : شناسنامه ، گذر نامه ، عکس ، همین!

ج – مراحل اداری دریافت ویزا :

مدارک را به شرکت می دهید .

بعد از ده الی پانزده روز با شما تماس می گیرند و به شما می گویند برای انگشت نگاری به دفتر شرکت بیایید ( یعنی همان ساختمان شرکت نگین پرواز )

در یک روز مثلا شنبه صبح ساعت ده آن جا می روید و شبیه بانک نوبت می گیرید

نماینده شرکت در آن جا حضور دارد او مدارک و گذرنامه را به شما می دهد تا انگشت نگاری کنید

حد اکثر یک ساعت معطلی دارد و بعد شما را صدا می زنند و انگشت نگاری می کنید

بخشی از هزینه را همین مرحله می پردازید فکر می کنم زیر صدهزار تومان است

حدود ده روز بعد مابقی هزینه را می پردازید و گذرنامه و ویزا را به شما تحویل می دهند

د – هزینه ویزا : حد اقل سی صد هزار تومان است . شما عجله نکنید از چند شرکت معتبر قیمت بگیرید و بعد اقدام کنید

نکته – بخشی از گرانی ویزا به خاطر این است که دولت هند قیمت را بالا برده است  

بخشی هم به خاطر نوسانات قیمت دلار است

2.با تور یا تنها :

این به روحیه ، سلیقه و هدف شما از سفر بستگی دارد

من تنهایی رفتم . اگر با تور می رفتم به بسیاری از اهداف پژوهشی ام نمی رسیدم

اگر یک گروه سه یا چهار نفره باشید و خودتان باشید بهتر از تور است

بزرگترین عیب تور این است که برنامه هایش بسیار فشرده است

و گاهی گردشگران در یک روز چند جا می روند و خسته می شوند

3.بلیط :

شرکت ماهان بلیط برای دهلی دارد که البته همه روز هفته ندارد . پروازهایش هم معمولا در شب انجام می شود

ساعت هشت شب به دهلی می رود و یازده شب می رسد . یازده شب ایران ، یک نیمه شب هند است

 

4.ارز  :

واحد پول هند روپیه  است . واحد پول پاکستان هم روپیه است بنابراین موقع گرفتن بگویید روپیه هند می خواهم چون ممکن است صراف حواسش نباشد و روپیه پاکستان به شما بدهد

اسکناس روپیه از ده شروع می شود و بیست ، پنجاه ، صد ، پانصد و هزار روپیه ای موجود است

چند نکته : سعی کنید اسکناس های پانصد و هزار روپیه ای نگیرید چون جعلی آن زیاد است

بهتراست بیشتر پول هایتان پنجاه و صد روپیه ای باشد

حتماً اسکناس های ده روپیه ای هم مقداری بگیرید (حداقل یک بسته صد تایی) که نیازتان می شود چون پول خرد در هند گاهی کم است

برای به خاطر سپردن آسان نرخ برابری روپیه و تومان ایرانی عدد 100 رویپه را مبنا قرار دهید

مثلا بگویید صد روپیه می شود هفت هزار تومان

و براساس همین هر چیزی را بسنجید

 

5.پرواز :

بعد از سه ساعت پرواز به فرودگاه ایندراگاندی دهلی می رسید

این فرودگاه بزرگترین فرودگاه آسیا است ولی بزرگی آن شما را نگران و ترسان نکند

حتی اگر مثل من تنها هم باشید و برای اولین بارتان باشد که به هند می روید با کمی دقت و آرامش کارتان پیش می رود


6.گذرنامه

وقتی داخل فر ودگاه رفتید در جایی از فروگاه که معماری زیبایی دارد ( سپرهای طلایی خیلی زیادی با چینش منظم و زیبا به دیوار چسبیده و دست هایی بزرگ طلایی از میان آن ها بیرون آمده است )

این جا همان جایی است که گذرنامه را می بینند.

پر کردن برگه : قبل از دادن گذرنامه برگه هایی را که روی میز گذاشته اند بردارید و پر کنید . چند سوال ساده پرسیده اند و شما جوابش را باید بدهید .

تحویل چمدان : بعد از چک کردن گذرنامه مسیر را ادامه می دهید و در قسمت چپ یا راستتان چمدان ها را بر می دارید

این جا هم نگرانی ندارد چون راهنمایانی در این قسمت ایستاده اند و می پرسند کدام پرواز و شما را به سوی چمدان ها

راهنمایی می کنند.

 

7.استراحت در فرودگاه

اگر هنوز هتل یا هاستل رزرو نکرد اید چون پرواز ماهان ساعت یازده شب ایران یا یک شب به وقت دهلی می رسد و در هند ساعت کار اداره ها نه صبح است پس شما گویا هشت ساعت وقت اضافی دارید

نیمه شب که نمی توانی جایی بروی بهتر است در فرودگاه بمانی

پس قبل از حرکت غذایی کافی برای شام و صبحانه تان بردارید تا هزینه تان زیاد نشود

با خیال راحت غذایتان را در فرودگاه ایندرا گاندی بخورید و روی صندلی ها استراحت کنید تا صبح شود

 

8.از فرودگاه تا دهلی

حدود یک ساعت راه است

و سه راه دارید : تاکسی ، اتوبوس ، مترو

می توانید نقشه متروی دهلی را از اینترنت بگیرد و خط ها و مقصد ها را یاد بگیرید وخیلی راحت استفاده کنید

از فرودگاه تا مرکز دهلی یک خط سریع السیر مترو است که می توانید بروید

تاکسی ها کنار فرودگاه است . تاکسی های معتبر مخصوص فرودگاه که قیمت های آن نسبتا مناسب است

اتوبوس هم هست که اگر پر نباشد و جای نشستن گیرتان بیاید مناسب است

 

9.اقامت گاه

دهلی چون شهری بزرگ و پر گردشگر است هتل  های زیادی دارد

نگران نباشد هتل های ارزان قیمت هم در هند زیاد است

یکی از عیب های تورها این است که هتل های گران قیمت می گیرند و هزینه سفر را بالا می برند

در صورتی که هتل هایی با قمیت متوسط و پایین هم زیاد است مثل هتلی که از هر نفر شبی 200 روپیه می گیرد ( چهارده هزار تومان!)  که خیلی مفت است

غیر از ایام تعطیلات هند که مسافر زیاد است در بقیه روزها هتل زیاد است

غیر از هتل هاستل هم زیاد است که همان مسافرخانه های خودمان است و قیمت کمتری دارد

 

10.عبور از خیابان :

در هند راننده ها سمت راست می نشینند – جای شاگرد ماشین های ما –

خیابان هم برعکس ایران است

سمت راست مسیر برگشت و سمت چپ مسیر رفت است

گاهی ایرانی ها این را نمی دانند و موقع عبور از خیابان ناگهان غافلگیر می شوند و گاهی حوادثی تلخ روی دهد.

 

11.غذا :

به هیچ وجه و به هیچ وجه از دست فروش های هند غذاهای پخته نخرید

به هیچ وجه و به هیچ وجه از آب های توی شهر نخورید و فقط آب بسته بندی شده بخورید

چون علاوه بر مشکل شرعی ، فضای کار دست فروش ها هم بسیار کثیف است و سگ و گربه و موش در آن جا فراوان است

خیلی از ایرانی ها به خاطر همین چیزها بیمار می شوند

بیماری های حاد گوارشی و ...

حتما با غذاهایتان پیاز و آبلیمو بخورید ( ظهر و شب ) و این دو را بسیار جدی بگیرید که راز سلامتی در هند است

 

12.تاکسی  :

تاکسی های هند چند نوع است :

1.تاکسی های بدون تاکسی متر

2.تاکسی های دارای تاکسی متر

3.تاکسی هایی شبیه اسنپ ایران با نام های اُلا و اُور که دو شرکت معروف در هند هستند

نکته یک - راننده های نابلد :

بعضی از ایرانی ها تصور می کنند که تاکسیران های هند مانند ایران خودمان همه ی شهر را بلدند و مثلا تمام دهلی را می شناسند ولی واقعیت این است که این طور نیست و به خاطر شلوغی شهرهای هند و  بزرگی آن ها راننده تاکسی ها هم گاهی گم می شوند و ممکن است نیمه کاره شما را پیاده کنند.

نکته دو - مسیرهای انحرافی :

اگر از تاکسی های اُلا و اُور استفاده نمی کنید اصرار نکنید که راننده تاکسی متر را روشن کند چون ممکن است راننده این کار بکند و از مسیرهای انحرافی شما را ببرد تا راه بیشتری برود و پول بیشتری بگیرد! 

بهترین راه این است که قیمت منصفانه ای را معین کنیدو همان را بپردازید

نکته سه - چانه زدن : 

چون تاکسی و ریکشا در هند زیاد است اگر راننده ای قیمتی را معین کرد که بالا بود کمی چانه بزنید به راحتی قیمت را پایین می آورد مخصوصا اگر ببیند که شما سراغ تاکسی دیگری می روید

من بارها در این سفر قیمت های 200 روپیه ای را تا صد روپیه و صد روپیه را تا پنجاه روپیه پایین آوردم

( این گزارش در شب های آینده تکمیل می شود)

 

 

کانال تلگرامی سید محمد مهاجرانی

به نام خدای مهربان 

کانال تلگرام 

برای اجابت دعوت دوستان و برای معرفی آثار این کانال ایجاد شد به امید حق 

http://t.me/mohajeranikoodak

 

 

خدا حافظی در اوج

                                                         یا سرور العارفین

                                                  خدا حافظی در اوج

(دلنوشته ای برای پدر گرامی ام سید آقانور مهاجرانی)

پدرم که در تمام عمرِ بلند خویش ، جز خدا به چیزی دل نبست ، در اوج خداحافظی کرد و رفت.

یک عمر، دست های پینه بسته اش را در قنوت و دعا و نافله شب بالا گرفت و در خلوتِ شب اشک ریخت.

سالیان سال در پیش چشمانِ ستارگانِ سحر از نردبان چوبی بلندی که گوشه ی حیاطمان بود بالا رفت و بر بلندای بام کاهگلی مان ایستاد و با لب هایی معطّر از رایحه ی نافله و نیایش ، اذان داد و عطر توحید را منتشر کرد.

با سیره و سیمای تماشایی اش خیلی آسان ثابت کرد که می توان قریب یک قرن بدون کبر و کینه و حرص و حسد و خودنمایی و خودستایی در خانه ای کوچک و کاهگلی زندگی کرد و روز به روز بالاتر رفت.

مثل روز برایش روشن بود که دنیا هر قدر هم دیدنی و دل انگیز باشد در برابر اقیانوس جمال و جلال الهی ، قطره ای بیش نیست.

و مثل آسمانِ اردیبهشت ، برایش آشکار بود که دنیا بسیار شتابنده تر از آن چه خیال می کنیم می  گذرد و این لحظه های زودگذر و تکرار نشدنی را نباید آسان از دست داد.

بارها با لهجه ی ساده و صمیمی اش به ما گفت : « جز خدا ، همه چیز هیچ است »

برنامه ای جامع و جالب و به بلندای عمر ، برای بندگی خویش طرح کرده بود. برنامه ای سرشار از عطرعبودیت و عبادت

و  شب و روز با نظمی تماشایی در حال اجرای بند بند برنامه اش بود. 

رایحه ی بهار بندگی آن قدر روح و جانش را پُر کرده بود که هیچ خزانی هر چند سخت و سرکش نتوانست به لطافت آن لطمه ای بزند.

یک روز که با هم به مزار شهدا رفته بودیم با انگشت اشاره کرد به زمینی و لبخند زنان گفت : این هم قبرِ من!

تبسّم شگفت انگیز و رازآمیزش در حین نگاه به قبر ، مثل تبسّم سلطانی بود که به قصرش می نگرد!

آخرین شب و روز زندگی اش ، تماشایی ترین شب و روز عمر او بود :

او در اراک مشغول نماز شب بود و من در قم او را در عالم خواب دیدم که با چهره آی آرام و خندان قبری را به من نشان می داد

ساعاتی بعد ، مثل همیشه ، صبح زود صبحانه اش را می خورَد. از خانه بیرون می رود و خرید می کند

هنگام بازگشت ، به بوستان ارغوان می رود و به دوستانش سری می زند

به کمیته امداد می رود و برای جشن نیکوکاری 35 هزار تومان کمک می کند

و بعد به دیدار خواهرش ( عمه عزیزم که بیش از پنجاه سال است همسایه ی دیوار به دیوار ماست ) می رود

و سخنان مهربانانه و نصیحت آمیز به او می زند

و به گفته عمّه ام  ، بعد از خداحافظی و حرکت در حیاط سه بار سرش را برمی گرداند و او را نگاه می کند

و بعد به خانه می آید و به آسمان و ساعت نگاهی می اندازد

و وضو می گیرد و کم کم آماده نماز – پرواز- می شود

عطر اذان ظهر در فضا می پیچد و اِذن ورود به حرم آسمان به او داده  می شود.

لبخند زنان شهادتین را می گوید

و پرنده ی روحش که سال ها بی تابِ آسمان است ، رها و راهیِ بیکرانِ عشق می شود

تا با جوان شهیدش هم بال شود

خوشا به حالشان!                                   سید محمد مهاجرانی/ 18 اسفند 95

نبرد داود و جالوت

نبرد داود(ع) و جالوت 

 

 ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

 مطلب نهم : « دشواری نگارش داستان پیامبران  » 

یکی از سخت ترین کارها در دنیای نویسندگی ، نوشتن داستان پیامبران خداست

بعضی ها گمان می کنند که کار راحتی است و شاید همین گمان نادرست موجب شده است که در بازار کتاب حداقل شصت هفتاد نوع کتاب پیرامون زندگی پیامبران پیدا شود .

بعضی از این ها را که بررسی می کردم به چند اشکال اساسی بر خورد کردم :

1. تکیه کردن بر داستان های نامعتبر و غیر مستند

2. تبیین نشدن هدف اصلی دعوت انبیاء و پرداختن به اموری که در اولویت اول نیست

3. تخیل های افراطی و نسبت دادن اموری که با شأن و منزلت پیامبران مغایرت دارد

4. دقت نکردن در آیات قرآن و مراجعه نکردن به تفاسیر معتبر برای بیان داستان 

مثلا در باره داستان نبرد حضرت داود و جالوت ، در قران کریم فقط اشاره شده است که حضرت داود(ع) جالوت را کشت ( و قتل داودُ جالوتَ ) سوره بقره آیه 251

در قرآن اشاره نشده است که چگونه او را کشت چون شیوه کشتن اهمیت زیادی نداشته است

در کتاب های زندگی حضرت داود که نگاه می کردم به این عبارت ها برخوردم :

1. حضرت داود ، جالوت را با عصای چوپانی اش کشت

2. حضرت داود فلاخن خود را چرخاند و یک سنگ به گونه راست او زد و یکی به گونه چپ او زد

3. حضرت داود سنگ محکمی به سر جالوت رد و فرقش را شکافت

4. حضرت داود با فلاخن یکی به پای راست او زد و یکی به پای چپ او زد و او را از پا انداخت 

این نقل های متنوع موجب می شود که نوجوان ما دچار سردر گمی بشود 

و به همین جهت نوشتن داستان پیامبران نیاز به حوصله و دقت و امانت داری دارد 

 بابانوئل و الهام گیری هوشمندانه 

 

 ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

 مطلب هشتم : « الهام گیری هوشمندانه  » 

 

سن نیکلاس ، کشیش بود و درقرن چهارم در منطقه آناتولی (ترکیه فعلی ) به دنیا آمد

در خردسالی ، پدرو مادرش را از دست داد و ثروت زیادی برایش ماند

او به خاطر کمک کردن به فقرا شهرت جهانی پیدا کرد

یکی از عادت های نیکلاس این بود که جوراب بچه ها را پر از هدیه می کرد.

در سال 1822 دکتر مور نویسنده کودکان که اهل آمریکا بود ، با الهام از زندگی نیکلاس ، شخصیت بابانوئل را خلق کرد :

مردی قد کوتاه با اندام چاق و خوش‌رو با ریش سفید، لباس قرمز و چکمه‌های مشکی .

او سوار بر سورتمه‌ ای می شود که گوزن‌ها آن رامی کشند و در این سفر سراسر اروپا، آمریکا، کانادا را درمی‌نوردد برای کودکان مسیحی هدیه می برد.

مسیحیان اروپایی، آمریکایی و برخی از مناطق دیگر در شب کریسمس ، خود و کودکانشان را برای آمدن «بابا نوئل» آماده می‌نمایند.

برخی کودکان مسیحی اعتقاد دارند که باید جورابهای خود را در کنار تخت خوابشان آویزان کنند تا بابانوئل داخل آن ها هدیه بگذارد 

بابا نوئل می‌داند که کدام بچه در طول سال خوب بوده و کدام بد چون او با خداوند ارتباط دارد؛

و او فقط به بچه‌های خوب هدیه می‌دهد

اگر چه شخصیتی که دکتر مور خلق کرده فاصله زیادی با نیکلاسِ کشیش  دارد

ولی الهام گیری اش بسیار دقیق و هوشمندانه بوده است

و به همین دلیل ، بابانوئل یک قرن دوام آورده است

و در تحکیم عقاید دینی کودکان مسیحی موثر بوده است 

و به شکل های مختف به ادبیات کودک و داستان ها و انیمیشن ها راه پیدا کرده است

امروز می توان بابانوئل را در تلویزیون مشاهده کرد،

صدای او را از رادیو شنید

و حتی کودکان می توانند با تماس تلفنی هدایای درخواستی خود را به او بگویند.

امروز بابا نوئل دارای یک آدرس اینترنتی است و با ایمیل به کودکان پاسخ می دهد!

تکرار 

 ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

  مطلب هفتم : « تکرار » 

 

یکی از ظرافت های ادبیات کودک تکرار است 

یعنی بعد از این که ماجرای داستان با فراز و نشیب های مختلف به پایان می رسد

باز همان ماجرا توسط شخصی دیگر و در فضایی دیگر و به گونه ای دیگر تکرار می شود 

از این تکنیک نویسندگان مختلفی بهره برده اند 

یکی از نمونه های جالب آن «داستان شیرزاد» است 

شیرزاد پسری است که در روستا زندگی می کند .

مردم روستا از دست شغال ها به ستوه آمده اند ولی هیچ کس برای مبارزه با آن ها کاری نمی کند

شیرزاد با شجاعت تمام ، یک تنه وارد میدان می شود

او چند لاشه ی مرغ را آغشته به سم می کند و آن ها را نزدیک شغال ها می برد تا جلویشان بیندازد

شغال ها به او حمله می کنند و شیرزاد کشته می شود

کودکان روستا که این صحنه را می بینند راه او را ادامه می دهند 

آخرین جمله داستان این است :

« شیرزاد کشته شد اما تمام بچه های روستا هرکدام یک شیرزاد شدند »

در ادبیات دینی کودکان نیز این شیوه بسیار قابل استفاده است 

نمونه معروف آن داستان « دعاهای زمینی پدر بزرگ»  است 

در این داستان می خوانیم که پدر بزرگی همراه با نوه ی خویش در میان جنگل به گردش می پردازد . پدر بزرگ در این گردش نکته هایی لطیف از مهربانی و لطف و بزرگی خدای متعال برای نوه اش می گوید

در ادامه داستان می خوانیم که پدر بزرگ از دنیا می رود ولی نوه ی او راه پدر بزرگ را ادامه می دهد

و برای تحکیم پیوند خویش با خدای بزرگ ، سفر در جنگل را آغاز می کند 

 

 

دست بوسی

شب میلاد پیامبر خداست (صلی الله علیه و آله و سلم )

و شب میلاد فرزند عزیزش امام صادق (علیه السلام)

سال گذشته جشنواره خاتم برگزار شد 

و من این داستان را با چند داستان دیگر برای جشنواره فرستادم 

آن را تقدیم نگاه مهربانتان می کنم : 

 

                                                        دست بوسی!                                                                                                                                                                                                                    سعد روی تپه نشسته بود . 

با چشم های بی قرارش  افق را زیر و رو می کرد تا شاید ماه مدینه را رؤیت کند!

درست مثل روزه دارانی که شب عید فطر تمام کوچه پس کوچه های آسمان را به شوق دیدن هلال شوّال

بالا و پایین می کنند! 

ثانیه های انتظار به سختی سپری می شد!

ناگهان! ماه مدینه در افق پدیدار شد و چشم های سعد جوشید!

از جا بلند شد. شادمان و شتابان تا انتهای افق دوید و خود را در آغوش پیامبر انداخت!

پیامبر دست او را فشرد و با او دیده بوسی کرد! 

دست های سعد سرشار از تَرَک بود!  مثل برگ های خط خطی دفتر کودکان سه ساله! 

و لبریز از پینه!  مثل دستمال های کوچک پولک دوزی شده!

نگاه مهربان پیامبر به ترک ها و پینه ها گره خورد . شبنم اشک گلبرگ گونه هایش را معطر کرد :

سعد! برادرم!  دست هایت چی شده؟

-بیل می زنم ، طناب می کشم ، خار می کنم، بار می برم ، ......

زحمت زیاد می کشم تا نان زلال به خانه ببرم و سفره ام از آب و آبرو تهی نباشد

رایحه رنج را به جان می خرم تا از ناز دیگران بی نیاز باشم!

پیامبر دستِ تماشایی سعد را در میان دست گرفت

چشم های روشن و مهربانش تر شد  

دست سعد را بالا گرفت و بر پینه هایش بوسه زد!

نگاهی به یارانش انداخت : این دستی است که آتش هرگز به آن نمی رسد

پیشانی و چشمان سعد هم زمان لبریز شدند!

شگفت زده شده بود و ذوق زده!

شعله های سرکشِ شگفتی و شادمانی بیشه ی اندیشه اش را از پا انداخته بود!   

نمی دانست از پیامبر چگونه تشکر کند دست خودش را بوسید و به صورت کشید

پینه های دستش بوی گل محمدی می داد .... !                       

   « حکمت نامه نامه پیامبر اعظم (ص) ، حدیث 65879 »

پایدارها و ناپایدارها

 پایدارها و ناپایدارها  

 ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

  مطلب ششم : « پایدارها و ناپایدارها » 

جبار باغچه بان!  

نام اصلی اش میرزا جبار عسکرزاده است . سال 1264 به دنیا آمد.

اولین کودکستان را به نام «باغچه اطفال» در شهر تبریز راه اندازی کرد و به جبار باغچه بان معروف شد.

او چهره ای ماندگار و کم نظیر در ادبیات کودک ایران زمین است 

و علاوه بر کارهای آموزشی و تربیتی ، چند داستان هم برای کودکان نوشت.

داستان معروف « بابابرفی »یکی از آثار ماندگار و در واقع شاهکار اوست 

این کتاب که بارها از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تجدید چاپ شده ماجرای چند کودک را روایت می‌کند که با کمک هم یک آدم برفی می‌سازند که به طور اتفاقی شبیه پدر بزرگشان است. 

یک شب از عمر آدم برفی می‌گذرد و فردا صبح هیچ نشانی از او نیست

اما پدربزرگ مثل همیشه سرحال است

و با آنکه مدام کنار آتش می‌رود و یا زیر آفتاب قدم می‌زند هیچگاه آب نمی‌شود

چون او یک اصل است و نه یک بدل شبیه سازی شده.

 جبار باغچه‌بان در این کتاب به طور غیر مستقیم به مخاطب خود می‌آموزد که : 

« نباید به چیزی دل ببندند که واقعی نیست

و با کمترین تغییر آن و هوا ممکن است از بین برود.

و نیز می گوید : بدل، هیچ وقت قابل اعتماد نیست و نباید به آن تکیه کرد، گرچه بسیار به اصل شبیه باشد. » 

این داستان به نوعی ماجرای حضرت ابراهیم (علیه السلام ) را به یاد می آورد

که در ماجرای مشاهده ستاره و ماه و خورشید گفت این ها ناپایدارند و من خدای پایدار و ابدی را دوست دارم  

هنگامی که ستاره افول  کرد گفت : من افول شدنی ها را دوست ندارم (لا اُحبُّ الآفلین) (انعام / 76)

جالب این جاست که  اگر چه بیش از چهل سال از انتشار چاپ اول این کتاب گذشته است

باز برای کودکان امروز هم تازگی دارد.

برای شادی روحش درود می فرستیم

و برای یاد آوری کار زیبایش چند سطر از آغاز کتابش را با هم می خوانیم: 

آن سال زمستان، زمستان سختی بود.

درخت‌ها را سرما زده بود و مثل شاخ بز، خشک و قهوه ای رنگ شده بودند.

نه گل مانده بود نه سبزه، نه ریحان، نه پونه، نه مرزه.
آب هم از رفتن خسته شده بود، یخ زده بود.
همه جا سفید بود، همه جا، کوه و دشت و صحرا.
آسمان شده بود آسیاب، اما به جای آرد، برف می‌ریخت همه جا.
یک روز تعطیل، نزدیکی‌های ظهر، کامبیز و کاوه، میترا و منیژه، کوروش و آرش، سودابه و سوسن،

به خانه پدربزرگ رفتند تا هم پدربزرگ را ببینند

و هم در حیاط بزرگ مدرسه، که خانه پدربزرگ آنجا بود، برف بازی کنند.






کجاست

رحلت جانسوز پیامبر گرامی اسلام (ص)

شهادت مظلومانه امام حسن مجتبی(ع)

شهادت غریبانه امام رضا (ع) تسلیت باد 

 

کجاست؟

 

چشمه می گفت : کجاست؟

آن که  می آمد و در آب زلالم گاهی

روی خود را می دید

مثل گل می خندید

کاش می آمد و باز آینه ی صورت ماهش بودم

روشن از پرتو خورشید نگاهش بودم !

*  *  *  *  *

 ابر می گفت : کجاست ؟

آن که از کودکی اش تا امروز

همه جا  و همه سو

سایه ام روی سرش بود که خورشید نتابد بر او

کاش می آمد و می دیدمش آن گاه که مثل گل رُز می خندید

سایه بان می شدمش

تا بر آن ماه ، نتابد خورشید