نبرد داود و جالوت

نبرد داود(ع) و جالوت 

 

 ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

 مطلب نهم : « دشواری نگارش داستان پیامبران  » 

یکی از سخت ترین کارها در دنیای نویسندگی ، نوشتن داستان پیامبران خداست

بعضی ها گمان می کنند که کار راحتی است و شاید همین گمان نادرست موجب شده است که در بازار کتاب حداقل شصت هفتاد نوع کتاب پیرامون زندگی پیامبران پیدا شود .

بعضی از این ها را که بررسی می کردم به چند اشکال اساسی بر خورد کردم :

1. تکیه کردن بر داستان های نامعتبر و غیر مستند

2. تبیین نشدن هدف اصلی دعوت انبیاء و پرداختن به اموری که در اولویت اول نیست

3. تخیل های افراطی و نسبت دادن اموری که با شأن و منزلت پیامبران مغایرت دارد

4. دقت نکردن در آیات قرآن و مراجعه نکردن به تفاسیر معتبر برای بیان داستان 

مثلا در باره داستان نبرد حضرت داود و جالوت ، در قران کریم فقط اشاره شده است که حضرت داود(ع) جالوت را کشت ( و قتل داودُ جالوتَ ) سوره بقره آیه 251

در قرآن اشاره نشده است که چگونه او را کشت چون شیوه کشتن اهمیت زیادی نداشته است

در کتاب های زندگی حضرت داود که نگاه می کردم به این عبارت ها برخوردم :

1. حضرت داود ، جالوت را با عصای چوپانی اش کشت

2. حضرت داود فلاخن خود را چرخاند و یک سنگ به گونه راست او زد و یکی به گونه چپ او زد

3. حضرت داود سنگ محکمی به سر جالوت رد و فرقش را شکافت

4. حضرت داود با فلاخن یکی به پای راست او زد و یکی به پای چپ او زد و او را از پا انداخت 

این نقل های متنوع موجب می شود که نوجوان ما دچار سردر گمی بشود 

و به همین جهت نوشتن داستان پیامبران نیاز به حوصله و دقت و امانت داری دارد 

 بابانوئل و الهام گیری هوشمندانه 

 

 ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

 مطلب هشتم : « الهام گیری هوشمندانه  » 

 

سن نیکلاس ، کشیش بود و درقرن چهارم در منطقه آناتولی (ترکیه فعلی ) به دنیا آمد

در خردسالی ، پدرو مادرش را از دست داد و ثروت زیادی برایش ماند

او به خاطر کمک کردن به فقرا شهرت جهانی پیدا کرد

یکی از عادت های نیکلاس این بود که جوراب بچه ها را پر از هدیه می کرد.

در سال 1822 دکتر مور نویسنده کودکان که اهل آمریکا بود ، با الهام از زندگی نیکلاس ، شخصیت بابانوئل را خلق کرد :

مردی قد کوتاه با اندام چاق و خوش‌رو با ریش سفید، لباس قرمز و چکمه‌های مشکی .

او سوار بر سورتمه‌ ای می شود که گوزن‌ها آن رامی کشند و در این سفر سراسر اروپا، آمریکا، کانادا را درمی‌نوردد برای کودکان مسیحی هدیه می برد.

مسیحیان اروپایی، آمریکایی و برخی از مناطق دیگر در شب کریسمس ، خود و کودکانشان را برای آمدن «بابا نوئل» آماده می‌نمایند.

برخی کودکان مسیحی اعتقاد دارند که باید جورابهای خود را در کنار تخت خوابشان آویزان کنند تا بابانوئل داخل آن ها هدیه بگذارد 

بابا نوئل می‌داند که کدام بچه در طول سال خوب بوده و کدام بد چون او با خداوند ارتباط دارد؛

و او فقط به بچه‌های خوب هدیه می‌دهد

اگر چه شخصیتی که دکتر مور خلق کرده فاصله زیادی با نیکلاسِ کشیش  دارد

ولی الهام گیری اش بسیار دقیق و هوشمندانه بوده است

و به همین دلیل ، بابانوئل یک قرن دوام آورده است

و در تحکیم عقاید دینی کودکان مسیحی موثر بوده است 

و به شکل های مختف به ادبیات کودک و داستان ها و انیمیشن ها راه پیدا کرده است

امروز می توان بابانوئل را در تلویزیون مشاهده کرد،

صدای او را از رادیو شنید

و حتی کودکان می توانند با تماس تلفنی هدایای درخواستی خود را به او بگویند.

امروز بابا نوئل دارای یک آدرس اینترنتی است و با ایمیل به کودکان پاسخ می دهد!

تکرار 

 ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

  مطلب هفتم : « تکرار » 

 

یکی از ظرافت های ادبیات کودک تکرار است 

یعنی بعد از این که ماجرای داستان با فراز و نشیب های مختلف به پایان می رسد

باز همان ماجرا توسط شخصی دیگر و در فضایی دیگر و به گونه ای دیگر تکرار می شود 

از این تکنیک نویسندگان مختلفی بهره برده اند 

یکی از نمونه های جالب آن «داستان شیرزاد» است 

شیرزاد پسری است که در روستا زندگی می کند .

مردم روستا از دست شغال ها به ستوه آمده اند ولی هیچ کس برای مبارزه با آن ها کاری نمی کند

شیرزاد با شجاعت تمام ، یک تنه وارد میدان می شود

او چند لاشه ی مرغ را آغشته به سم می کند و آن ها را نزدیک شغال ها می برد تا جلویشان بیندازد

شغال ها به او حمله می کنند و شیرزاد کشته می شود

کودکان روستا که این صحنه را می بینند راه او را ادامه می دهند 

آخرین جمله داستان این است :

« شیرزاد کشته شد اما تمام بچه های روستا هرکدام یک شیرزاد شدند »

در ادبیات دینی کودکان نیز این شیوه بسیار قابل استفاده است 

نمونه معروف آن داستان « دعاهای زمینی پدر بزرگ»  است 

در این داستان می خوانیم که پدر بزرگی همراه با نوه ی خویش در میان جنگل به گردش می پردازد . پدر بزرگ در این گردش نکته هایی لطیف از مهربانی و لطف و بزرگی خدای متعال برای نوه اش می گوید

در ادامه داستان می خوانیم که پدر بزرگ از دنیا می رود ولی نوه ی او راه پدر بزرگ را ادامه می دهد

و برای تحکیم پیوند خویش با خدای بزرگ ، سفر در جنگل را آغاز می کند 

 

 

پایدارها و ناپایدارها

 پایدارها و ناپایدارها  

 ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

  مطلب ششم : « پایدارها و ناپایدارها » 

جبار باغچه بان!  

نام اصلی اش میرزا جبار عسکرزاده است . سال 1264 به دنیا آمد.

اولین کودکستان را به نام «باغچه اطفال» در شهر تبریز راه اندازی کرد و به جبار باغچه بان معروف شد.

او چهره ای ماندگار و کم نظیر در ادبیات کودک ایران زمین است 

و علاوه بر کارهای آموزشی و تربیتی ، چند داستان هم برای کودکان نوشت.

داستان معروف « بابابرفی »یکی از آثار ماندگار و در واقع شاهکار اوست 

این کتاب که بارها از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تجدید چاپ شده ماجرای چند کودک را روایت می‌کند که با کمک هم یک آدم برفی می‌سازند که به طور اتفاقی شبیه پدر بزرگشان است. 

یک شب از عمر آدم برفی می‌گذرد و فردا صبح هیچ نشانی از او نیست

اما پدربزرگ مثل همیشه سرحال است

و با آنکه مدام کنار آتش می‌رود و یا زیر آفتاب قدم می‌زند هیچگاه آب نمی‌شود

چون او یک اصل است و نه یک بدل شبیه سازی شده.

 جبار باغچه‌بان در این کتاب به طور غیر مستقیم به مخاطب خود می‌آموزد که : 

« نباید به چیزی دل ببندند که واقعی نیست

و با کمترین تغییر آن و هوا ممکن است از بین برود.

و نیز می گوید : بدل، هیچ وقت قابل اعتماد نیست و نباید به آن تکیه کرد، گرچه بسیار به اصل شبیه باشد. » 

این داستان به نوعی ماجرای حضرت ابراهیم (علیه السلام ) را به یاد می آورد

که در ماجرای مشاهده ستاره و ماه و خورشید گفت این ها ناپایدارند و من خدای پایدار و ابدی را دوست دارم  

هنگامی که ستاره افول  کرد گفت : من افول شدنی ها را دوست ندارم (لا اُحبُّ الآفلین) (انعام / 76)

جالب این جاست که  اگر چه بیش از چهل سال از انتشار چاپ اول این کتاب گذشته است

باز برای کودکان امروز هم تازگی دارد.

برای شادی روحش درود می فرستیم

و برای یاد آوری کار زیبایش چند سطر از آغاز کتابش را با هم می خوانیم: 

آن سال زمستان، زمستان سختی بود.

درخت‌ها را سرما زده بود و مثل شاخ بز، خشک و قهوه ای رنگ شده بودند.

نه گل مانده بود نه سبزه، نه ریحان، نه پونه، نه مرزه.
آب هم از رفتن خسته شده بود، یخ زده بود.
همه جا سفید بود، همه جا، کوه و دشت و صحرا.
آسمان شده بود آسیاب، اما به جای آرد، برف می‌ریخت همه جا.
یک روز تعطیل، نزدیکی‌های ظهر، کامبیز و کاوه، میترا و منیژه، کوروش و آرش، سودابه و سوسن،

به خانه پدربزرگ رفتند تا هم پدربزرگ را ببینند

و هم در حیاط بزرگ مدرسه، که خانه پدربزرگ آنجا بود، برف بازی کنند.






کلر ژوبرت

کلر ژوبرت و خداشناسی برای کودکان 

 

ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

  مطلب پنجم : « خداشناسی برای کودکان » 

 

بسیاری از نویسندگان کودک در جهان اسلام و نیز غیر مسلمانان کتاب های جذّابی در باره خدای متعال نوشته اند . 

یکی از این نویسندگان که در کار خود بسیار موفق و ماهر است ، « خانم کلر ژوبرت » است

کلر ژوبرت در سال 1961 میلادی در پاریس متولد شد.

او در یک خانواده مسیحی بزرگ شد.

در نوزده سالگی مسلمان شد و بعد با یک دانشجوی ایرانی ازدواج کرد

کلر ژوبرت لیسانس علوم تربیتی و فوق لیسانس ادبیات کودکان از دانشگاه لومان فرانسه دارد

و نیز تحصیلات حوزوی تا سطح دو را در ایران تمام کرده است .

کتاب های او لطافت خاصی دارد

و خیلی زیبا و ظریف و هنرمندانه و خلاقانه ، لطف و مهربانی و عظمت خدای بزرگ را برای بچه ها بازگویی می کند

بعضی از کتاب های ایشان که در باره خداشناسی است این هاست :

1.کلوچه های خدا : خرس کوچولو می خواست از خدا به خاطر همه زیبایی هایی که خلق کرده تشکر کند؛ اما نمی دانست چطور. کلاغ پیشنهاد کرد که خرس برای خدا کلوچه بپزد.اما جوجه تیغی پیشنهاد دیگری داشت

2. دعای موش کوچولو : فكر مي‌كني موش‌ها دعا نمي‌كنند؟ اشتباه مي‌كني. ببين موش كوچولوي تنهاي ما چگونه دعا مي‌كند و از خداوند چه مي‌خواهد. راستي يادت باشد به موش كوچولو بگويي وقتي دعا مي‌كند حواسش جمع باشد

 

3. قصه مارمولک سبز کوچولو : مارمولک سبز کوچولو وقتی که روی صخره‌ای از تخم بیرون آمد. و به اطراف خود نگاه کرد و پرنده‌ها و ماهی ها و حیوانات دیگر را دید، خیلی دلش می‌خواست پرواز کند، شنا کند و مثل حیوانات دیگر حرکت کند. همة حیوانات به او کمک کردند، ولی او راضی نشد. به روی همان صخره برگشت و در زیر نور گرم آفتاب خوابش برد. آنگاه خوابی دید که او را از همه چیز آگاه کرد و مثل حیوانات دیگر از آفرینش خود راضی شد.


4. در جست و جوی خدا : سنجاب كوچك و تنها جز بي‌بي سكينه و درخت كاجش هيچ‌كس ‏را نمي‌شناخت. او هر روز مي‌شنيد كه بي‌بي سكينه در ‏خانه‌ كوچكش خداي بزرگ را صدا مي‌زند، ولي هيچ‌وقت كسي ‏جوابش را نمي‌دهد. سنجاب كه بي‌بي را خيلي دوست داشت ‏تصميم گرفت خودش برود و هرطور شده خدا را پيدا كند ‏و به خانه بي‌بي بياورد.‏ تصاوير زيباي كتاب نيز سفر سنجاب‌ كوچولو را به زبان ‏تصوير بيان مي‌كند.

شخصیت سازی در ادبیات کودک

شخصیت سازی

ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

  مطلب چهارم : « شخصیت سازی » 

 

خلق شخصیت به پایداری ادبیات کمک شایانی می کند

شخصیت دون کیشوت در ادبیات اسپانیا ، پینوکیو در ادبیات ایتالیا ، سندباد درادبیات عرب و ...

نمونه هایی جالبی اند که این مدعا را اثبات می کند

نویسندگانی که شخصیتی را می سازند و به ادبیات کشورشان هدیه می دهند

خدمت بزرگی به فرهنگ و ادبیات کشورشان کرده اند

زیرا هم به ماندگاری ادبیات کشورشان کمک کرده اند

و هم به جهانی سازی آن

ادبیات کودک در  سرزمین عزیز ما نیاز شدیدی به شخصیت سازی دارد

شخصیت های جذاب و ماندگار و باور پذیر 

مرحوم منوچهر احترامی با خلق شخصیت « حسنی » کار بزرگی انجام داد

او شعرهای زیادی را با استفاده از شخصیت « حسنی » سرود

و توانست شخصیتی جذاب و بومی برای ادبیات کودک کشورمان بیافریند

اگر چه دیگران چنان که باید و شاید ، قدر شخصیت حسنی را ندانستند

و با استفاده های بی رویه و غیرهنرمندانه به این شخصیت دوست داشتنی آسیب زدند .

چند بیت از شعر معروف « حسنی نگو یه دسته گل » را در این جا می آورم

تا هم از شاعر بزرگوارش یادی کرده باشیم و هم از هنرنمایی او لذت ببریم: 

توی ده شلمرود

حسنی تک و تنها بود

حسنی نگو بلا بگو

تنبل تنبلا بگو

موی بلند ، روی سیاه

ناخن دراز ، واه واه واه!

نه فلفلی ، نه قلقلی نه مرغ زرد کاکلی

هیچکی باهاش رفیق نبود .....

 

فکر خوب

 

 فکر خوب  

ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

  مطلب سوم : « فکر خوب » 

 

 کورنلیا فونکه ( corneliafunke) نویسنده کودک آلمانی که شهرت جهانی دارد ، در ابتدای وبلاگ شخصی اش جمله ی بسیار دقیق و عمیقی را نوشته است : 

« نقطه حیاتی شروع هر کتاب خوب ، یک فکر خوب است »

بدون شک این جمله کلید موفقیت هر نویسنده ی کودکی می تواند باشد

از این جمله چند نکته می توان برداشت کرد :

یک - نویسنده کودک باید اهل فکر باشد

دو - نویسنده کودک باید از منفی نگری و منفی بافی پرهیز نماید

سه - نویسنده کودک تا زمانی که فکر خوب به ذهنش خطور نکرده است دست به قلم نبرد

فکر خوب وقتی شکل بگیرد ، نقشه ی راهی خواهد شد برای آفرینش یک اثر خوب

البته اگر از منظر دینی به این جمله  توجه نماییم می توانیم بگوییم: 

از آن جا که خداوند بزرگ سرچشمه ی نیکی ها و زیبایی هاست

 نویسنده ی کودک هر اندازه ارتباطش با خدای بزرگ بیشتر باشد ، اندیشه اش زلال تر و زیباتر خواهد شد

 

 

خود زنی هنری!

                                               خودزنی هنری                  

 ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

 مطلب دوم : «خود زنی هنری» 

 

آثار نویسندگان و شاعران بزرگ جهان را به طور کلی می توان به دو دسته تقسیم کرد :

الف – آثار قوی و ماندگار

ب – آثار متوسط

دلیل متوسط بودن آثار نویسندگان بزرگ چند چیز می تواند باشد

ممکن است مثل بعضی ها شتاب زده نظر دهیم و بگوییم که توانی بیشتر از این نداشته اند

برناردشاو (نمایشنامه نویس مشهور جهان ) جواب این پرسش را خیلی خوب داده است :

او در باره آثار شکسپیر می گوید :

« اگر از شکسپیر می پرسیدند بزرگترین نمایش تو کدام است ؟ شاید می گفت : هملت ،

ولی چون مردم اهل تشخیص نبودند و نمایش های محتاج به تعقل را نمی پسندیدند

و در ضمن از این راه پولی عاید صاحبان تالارهای نمایش و بازیگران و ...نمی شد ، گاهگاهی چیزهایی می نوشت که زندگی اش بچرخد! »

برنارد شاو در باره خودش هم می گوید :

من نیز مثل شکسپیر مجبور شدم نمایشنامه های بی مایه ای مانند « پیگمالیون » را بنویسم که دیگ بر سر بار بماند!

برناردشاو در ادامه سخنش از موتزارت و بتهوون به بزرگی یاد می کند و می گوید :

اگر این دو تمام عمر خود را به نوشتن تصنیف های عوام پسند می گذراندند شاید پولشان از پارو بالا می رفت

ولی چون این کار را نکردند نزدیک بود از گرسنگی تلف شوند.  

 در میان آثار نویسندگان و شاعران کودک نیز شاید بتوان همین قضیه را مشاهده نمود

اگر دیدید که قصه یا شعر یک نویسنده ی مشهور ، برخلاف انتظار است ، لطفاً زود قضاوت نکنید

در شرایطی که :

بعضی از ناشرین فقط کارهای بازار پسند را می پسندند!

و بعضی از خانواده ها مرعوب و مغلوبِ ظاهر کتاب می شوند!

و بعضی از ارزیابان توانایی تشخیص آثار فاخر را ندارند!

و بعضی از مسئولین فرهنگی حال و روز اهل ذوق و قلم را آن چنانکه باید و شاید در نمی یابند

بنده ی خدا نویسنده ی کودک

که نه رخشی غُرّان و نه شمشیری بُرّان و نه بازوانی پر توان دارد

چگونه می تواند از این هفت خوان عبور کند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.پانزده گفتار : مجتبی مینوی

مثلث شیشه ای ادبیات دینی کودکان

مثلث شیشه ای ادبیات دینی کودکان                  

ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

مطلب اول : «ادبیات دینی کودکان» 

 

هر یک از عناصر سه گانه این معجون عجیب :  « ادبیات » ، « دین » و « کودک»  

داستانی است بی پایان و میدانی پُر خوان .

مهم ترین دلیل ، حجم اندک کارهای گرانسنگی است که مثل جویباری زلال و ظریف مجبور است از لابلای حجم انبوه کارهای تکراری و ضعیف بگذرد تا کام ها  را سیراب کند و قلب ها را شاداب

دشواری انسجام بخشی به عناصر سه گانه مذکور و فقدان نقشه راهِ این بیشه تماشایی پیامدهایی را داشته است :

گروهی با خوف از «بد آموزی دین به کودکان» خود را کنار کشیده اند

گروهی به دلیل ترس از «خوانده نشدن اثر» میدان را خالی کرده اند

گروهی با پندار «جذاب نبودن سوژه های دینی» در این میدان گام  ننهاده اند.

گروهی به خیال انجام وظیفه و با دست هایی خالی از هنر و ادبیات با تولید انبوه آثار ضعیف و متوسط  ، بازارها را سیراب کرده اند و بازار پسندان را کامیاب!

گروهی  هنرمندان ماهرند و آثاری فاخر آفریده اند و خواسته اند دِین خود را به دین ادا کنند

اما به دلیل احاطه نداشتن به منظومه دین و دستکاری های غیر مجاز و بیش از حد حکایت های  دینی دشواری ها را بیشتر کرده اند.

در کنار این گروه ها ، دو گروه دیگر هم داریم : 

هنرمندانی که اطلاعات دینی خوب  و دین شناسانی که ذوق هنری خوبی دارند  

اما اشکال کار هر دو گروه  این است که به عنصر سوم این معجون و ضلع سوم این مثلث یعنی «کودک» احاطه ندارند و با دستاوردهای دل انگیز روانشناسی کودک در  حد نیاز آشنا نیستند

اگر در این روزگارِ شتاب آلودِ کم حوصله، نویسندگان پرحوصله ای پیدا شوند که به هر سه عنصر احاطه دارندباید پینه های دستانشان را بوسید و پروانه وار دورشان چرخید

اما تا زمانی که این گروه کمیاب ، یافت نشوند چه باید کرد؟

آیا باید دست روی دست گذاشت؟ پیشنهاد شما چیست ؟  

لطفاً نظر بدهید!

ارادتمند همه ی شما عزیزان هستم

سید محمد مهاجرانی