کجاست

رحلت جانسوز پیامبر گرامی اسلام (ص)

شهادت مظلومانه امام حسن مجتبی(ع)

شهادت غریبانه امام رضا (ع) تسلیت باد 

 

کجاست؟

 

چشمه می گفت : کجاست؟

آن که  می آمد و در آب زلالم گاهی

روی خود را می دید

مثل گل می خندید

کاش می آمد و باز آینه ی صورت ماهش بودم

روشن از پرتو خورشید نگاهش بودم !

*  *  *  *  *

 ابر می گفت : کجاست ؟

آن که از کودکی اش تا امروز

همه جا  و همه سو

سایه ام روی سرش بود که خورشید نتابد بر او

کاش می آمد و می دیدمش آن گاه که مثل گل رُز می خندید

سایه بان می شدمش

تا بر آن ماه ، نتابد خورشید

عصر روز عاشورا

 

آسمان سراسر اشک

چشمه ها لبالب خون

قلب غنچه ها دلتنگ

چشم لاله ها گلگون

 

قله ها همه دلگیر

تپه ها پر از ماتم

صخره ها پر از فریاد

دره ها سراپا غم

 

خیمه ها پر از گریه

کربلا پر از لاله

قصه ها پُر از غصه

سینه ها پُر از ناله

 

قامت درختان خم

بوته ها همه بی تاب

چشم بچه ها  پُر آب 

چشم مادران بی خواب

 

گریه می کند دریا

گریه می کند صحرا

گریه می کند عالم

عصر روز عاشورا

 

 

سقای دشت کربلا

سقای دشت کربلا

 

 ماه درخشان زمین

یار وفادار حسین (ع)

سقای دشت کربلا

تنها علمدار حسین (ع)

 

هم بود بر دوشش عَلَم  

هم مشک در دستان او

دشمن هراسان گشته بود

از قدرت ایمان او

 

آمد کنارِ نهرآب

اما نزد بر آب، لب

آموخت بر اهل زمین

زیباترین درس ادب 

 

از زخم تیر و نیزه ها

کم کم تنش بی تاب شد

هم بر زمین افتاد عَلَم

هم مَشک او بی آب شد

 

افتاد آن سرو بلند

نزدیک نهر علقمه

از علقمه لبریزتر  

چشم حسین و فاطمه

شعر جالبی از خانم سقلاطونی

شعری جالب از خانم سقلاطونی

 

به نام خدا

 شعر جالبی از خانم مریم سقلاطونی خواندم با عنوان «جمله »

این شعر در کتاب « هشت بهار سرخ » آمده است که مجموعه شعر دفاع مقدس است

اگر چه خانم سقلاطونی غزل سراست و برای جوانان شعر می نویسد

اما این شعر ایشان برای کوکان و نوجوانان هم جذاب است به دو دلیل :

یک : ساختار غزل داستانی است

 یعنی داستانی کوتاه در قالب یک غزل بیان شده است که بسیار زیبا و ابتکاری است

دو : موضوع شعر کودک است ( فرزند شهید )

این شعر را تقدیم تان می کنم

 

این بار با - ستاره  و شب - جمله ای بساز!

سارا اشاره کرد به آن راه دوردست :

ده سال می شود پدرم رفته آسمان

خانوم اجازه! رفته ولی برنگشته است!

خانوم خنده ای زد و پرسید : دخترم

در جمله های ناقص ات اصلاً ستاره هست؟

ترسیده بود نمره اش این بار کم شود

خانوم .... شب ... دومرتبه بالا گرفت دست

خانوم اجازه! صبح و شب ما یکی شده است

خانوم اجازه! خانه ی ما بی ستاره است

 

شهریار وشعری برای کودکان

شهریار و شعری برای کودکان  

شهریار ، شاعر بلند آوازه و پر افتخار ایران است

بیشتر مردم او را با شعر مشهور « علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را » می شناسند

خیلی از مردم نمی دانند که او داستان منظومی در دیوانش دارد که نمی دانم آن را برای کودکان گفته یا نه

ولی برای کودکان بسیار جذاب و مفید است

شهریار حکایت قدیمی « سه گاو » را به نظم کشیده است

من این حکایت سودمند را با تلفیق شعرهای شهریار تقدیم شما عزیزان می کنم :

 

در بیشه ای سه گاو زندگی می کردند . آن ها با هم دوست و همیار و همدل بودند

سه تن گاو زرد و سفید و سیاه                  چراگاهشان بود و  آرامگاه

همیشه به هم شاخشان بود جفت         که خوب است با چشم بیدار خفت

 

شیری در آن منطقه به این سه گاو ، طمع کرد و تنها راه چاره را در این دید که بین سه گاو تفرقه بیندازد

به شش شاخ جنگی که دارد مصاف؟           مگر در صف دشمن افتدشکاف

 

شیر نزد گاو سیاه و زرد آمد و گفت :

به زرد  و سیه گفت : کین بد سفید         مضر است و هرگز نیفتد مفید

زننده است و جلب نظر می کند            سعایت به هر گذر می کند

 

و کم کم آن دو را خام کرد و آن دو گاو ، گاو سفید را از خود راندند و شیر هم او را مخفیانه بلعید

دو روز بعد شیر ، نزد گاو سیاه آمد و گفت :

شنیدم که کرده زن گرگ هار            به ماهیچه ی گاو زردی ویار!

زِ هَر سمت گرگان به خیز اندرند       مبادا به این سمت روی آورند

 

آن قدر گفت و گفت که گاو سیاه خام شد و  گاو زرد را از خود راند

و شیر هم او را مثل گاو سفید پوزخند زنان بلعید

دو روز بعد شیر با خیال آسوده سراغ گاو سیاه آمد و بدون نیاز به نقشه و نیرنگ او را به چنگ گرفت! 

به چنگال درنده گاو سیاه                            به هوش آمد از غفلت و اشتباه

ولیکن درآن دم چه حاصل تلاش               همگی گفت با ناله ی دلخراش :

« نه امروز شیرم به خون در کشید                  که روز خیانت به گاو سفید »

سفره ی هفت شین

سفره ی هفت شین

بهار است و هنرنمایی خدای مهربان و  بهار آفرین

مثل همه بهار برایم بسیار جذاب است 

اگر چه بعضی می گویند شاعران بیشتر پاییز دوست اند!

ولی خب من که شاعر واقعی نیستم!

چند سال پیش شعری کودکانه ای گفتم با عنوان سفره ی هفت شین 

امسال هم باز شعر جدیدی گفتم با همان عنوان « سفره ی هفت شین » 

آن را تقدیم نگاه مهربانتان می کنم 

 

پر شد از شکوفه  باز

شاخه های  نرم و ناز

راهِ غصّه ، بسته شد

راهِ خنده ، بازِ باز

 

شاپرک  نشسته است

روی بال نرم باد

هدیه های عید او

شعرهای شاد شاد

 

در میان کوچه ها  

شور و شوق بچه ها

کوه ها  چه  با شکوه!

باغ ها  چه  با صفا!

 

شد جهان به لطف حقّ

خرّم از گل امید  

حالتان همیشه خوب

سالتان همیشه عید 

بهترین مادر دنیا

بهترین مادر دنیا

ایام جانسوز شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت باد

خدای مهربان را شکر می کنم که هم پدرم سید است و هم مادر مرحومه ام

 و این بانوی بزرگ هم مادربزرگ پدری من است و هم مادر بزرگ مادری من

به لطف خدا تاکنون چند کار برای مادر عزیزم انجام داده ام :

یک – مجموعه گل و پروانه به زبان شعر

دو – فاطمه و فاطمه ( مقایسه حضرت فاطمه و حضرت معصومه (س)

سه – فاطمه ( مادر امام حسن و امام حسین(ع) : جلد چهارم از مجموعه بهترین مادران  

.....................

یکی از شعرهای مجموعه گل و پروانه را تقدیمتان می کنم :

                                            مثل مهتاب

فاطمه  عزیز ما

خانم زرنگی  بود

گوشه ی اتاق او

آسیای سنگی بود

 

در شبی کنارش بود

کیسه ای پر از گندم

گندم آسیا می کرد

مثل  خیلی از مردم

 

تا نماز خود را خواند

پیش آسیایش ماند

سنگ آسیایش را

تند و تند و تند چرخاند

 

وقت شام شب آورد

شام بچه های ناز

سفره را که برد ، آمد

پیش آسیایش ، باز

 

بچه های خوبش را

وقت خوابشان ، خواباند

پیش آسیا ، امّا

در تمام شب ، خود ماند

 

سنگِ آسیا ،   بی تاب

چشم فاطمه ، بی خواب

خانه ی علی هم داشت

مثل آسمان ، مهتاب  

خردسالان یمن

    خردسالان یمن :                            

این شعر را با الهام از شعر معروف :

« ای جوانان عجم جان من و جان شما     چون چراغ لاله سوزم در بیابان شما »

سروده مرحوم اقبال لاهوری ، چند ماه پیش برای کودکان یمن سرودم 

 

                             خردسالان یمن 

خُردسالان یمن! جان من و جان شما               چون چراغ لاله سوزم در بیابان شما

 کاش بودم در کنار پیکر مجروحتان!               می شنیدم نغمه ی قلب پریشان شما

لشکر کفتار و کرکس روز و شب از هر طرف     چنگ و دندان می زند بر جان بی جان شما

کینه های کهنه ی وامانده از بدر و جمل             جان گرفت و گُرگوار آمد به میدان شما

وارثان اَشعث و شمر و یزید و بولهب             ترس دارند از خروش عشق و ایمان شما

خادمان خائن بیت خدای دادگر                           ظالمانه می زنند آتش به دامان شما     

واژه ی سرخ شهادت واژه ی سبز بهار               می درخشد روی دیوار دبستان شما 

بگذرد این روزهای تلخ و با لطف خدا                  عبرت عالم شود عزم درخشان شما                

 

مثل دریا مثل باران

السلام علیک یا رسول الله

                                                              مثل دریا مثل باران

سروده : مهاجرانی

(نشانی : هدیه های آسمان کلاس پنجم ابتدایی)

 

مثل دریا ، همیشه بخشنده

مثل چشمه ، همیشه خوش رو بود

مثل باران ، لطیف و شادی بخش

مثل گل ها ، همیشه خوش بو بود

 

بر لبانش همیشه نام خدا

یاد حق در دلش درخشان بود

بهترین بنده ی خدای بزرگ

باغ مهر و  بهار ایمان بود

 

حرف های همیشه پربارَش

گنج های گران بهای جهان

کارهای همیشه زیبایش

جاودان مانده در سرای جهان   

 

خانه اش ، ساده بود مثل همه

سفره اش ، مثل سفره های همه

همزبانِ تمام مردم بود

همدلی مهربان برای همه

 

لحظه ها ، با  حضور او زیبا

دیده ها ، با نگاه او تابان

کوچه ها ، از عبور او خرم

بچه ها ، از سلام او خندان