وبسایت شخصی سید محمد مهاجرانی

دوست عزیم دکتر علیرضا شایق مثل پرستوهای مهاجر از کویر دنیا به ساحل عقبی پر کشید

 

چه کوچ غم انگیزی!

قصه مهربانی هایش را هرگز از یاد نخواهیم برد

شعری را  تقدیمتان می کنم که یکی از دوستانش سروده است

 

هر کس که شایق دیدار دلبر است

هر لحظه لحظه منتظر پیک کبریاست

شایق گذشت و چه داغی به جان گذاشت

چشمان ما به لطف کریمانه خداست

او زائر امام رضا(ع) بود و حتم دان

کامشب به باغ عدنِ خدا، میزبان رضاست

یارب به همسرش تو بده صبر و شکر را

ز آنرو که اجر صبر چه بی حد و انتهاست

شعری از: حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر جوان آراسته

خدای بزرگ او شاگرد امام صادق(ع) و سرباز امام زمان(عج) بود
خودت دست نوازش بر سرش بکش و او را در عالم برزخ یار و مونس باش
تسلیتی از صمیم قلب به خانواده محترم و همسر داغدار و فرزندان گرامی اش
ارادتمند – سید محمد مهاجرانی

 

 

به نام خدا

 

هدیه های انقلاب چاپ شد

مجموعه 9 جلدی که 6 جلد آن به تازگی چاپ شده است

هدف این مجموعه مقایسه ایران انقلابی با ایران ستم شاهی است

و در ضمن این مقایسه برکات انقلاب اسلامی بیان می شود

برکاتی مانند :

رهبری محبوب و الهی

استقلال

پیشرف علمی و هنری

آبادی و رفاه

شهرت جهانی

دانایی و توانایی

این مجموعه از سوی مرکز معرفی دستاوردهای انقلاب اسلامی منتشر شده است

 

 

بازم خدا بهار داد

بهار!

چه نعمت نازنین و دل نشینی!

همه چیزش زیبا و سرشار از خیر و برکت است

آمدنش نشانه ی نظم خدا

زیبایی اش نشانه ی زیبایی خدا

هدیه های همیشگی اش : پاکیزگی و لبخند و دوستی و مهربانی

و پیامش این است : « طبیعت پر از بهار شد شما هم دل هایتان را با یاد خدا سرشار از بهار کنید »

بهاری پربار و همیشه ماندگار! »

«بازم خدا بهار دارد» شما را به تماشای بخش هایی از زیبایی های بهار دعوت می کند!

این کتاب از طرف انتشار جمال وارد بازار شده است

 

 

 

خانه ی خدا در کوچه ی ماست

مساجد ، خانه های خدا در روی زمین اند  

و سرشار از معنویت و صمیمیت 

نزدیک چهار صد حدیث در باره مسجد داریم

و هر کدام به نوعی به زیبایی های این خانه ی با صفا اشاره می کند

«خانه ی خدا در کوچه ی ماست» 24 داستان خیال انگیز بامحوریت احادیث مسجد است

این کتاب به تازگی (آذر 92) از سوی دارالحدیث منتشر شده است

یکی از این داستان ها را تقدیمتان می کنم :

عبادت با پشتی! 

داخل مسجد رفتم . هنوز وقت اذان نشده بود. بچه ها توی مسجد بودند.

رضا قرآن می خواند

مجید نماز مستحبی می خواند.

شعیب کتابِ «داستان های پیامبر» را می خواند.

جواد مشغول دعا کردن بود و حمید داشت قرآن ها را مرتب می کرد.

کنار دیوار نشستم و به پشتی تکیه دادم.

حمید مثل همیشه لبخند زنان به طرفم آمد:

به جای این که بیکار بشینی بهتره یه کاری بکنی. نمازی ، دعایی ، قرآنی این جا جای عبادته داداشی!

پیرمردی که نزدیک من نشسته بود به حمید گفت : ایشون هم مشغول عبادته!

حمید گفت : عبادت؟! تکیه زده به پشتی و همین جوری بیکار نشسته این دیگه چه جور عبادتی یه پدر جون؟!

پیرمرد گفت : پیامبر خدا می فرمایند : « کسی که در مسجد نشسته و منتظر نماز است همین کارش عبادت است» (10)

حمید آرام روی شانه هایم زد : داداش! تکیه بده و راحت باش  ببخش که مزاحم عبادتت شدم !

 

10 تا 125!-

«125 یادت نره» که کودکان عزیز را با خدمات آتش نشانان عزیز آشنا می کند در روز آتش‌نشانی برای دهمین بار تجدید چاپ شد.

در این مجموعه 10 مورد از فعالیت‌های امدادی آتش‌نشانی مانند خاموش کردن آتش جنگل، نجات مردم از آسانسور، نجات از حیوانات وحشی و ... بیان شده است.

در این مجموعه علاوه بر آموزش خدمات آتش نشانان عزیز پیاپی تاکید می شود که نجات بخش حقیقی در واقع خدای متعال است و آتش نشان وسیله است . در انتهای هر شعر این بند تکرار می شود : «125 یادت نره/ تیم نجات دور و بره/ به یاری خدای خوب/ مشکلو از بین می‌بره»

به نام خدا

ماه مهر و مهربانی

باز ماه مهر از راه رسید

ماهی سرشار از شادی برای کودکان

و سرشار از غم هجران و جدایی برای بزرگان

روزهای پر خاطره مدرسه و کلاس و معلم ها و بچه ها آن قدر زیبا و صمیمی است که تا آخر عمر از یاد نمی روند

کسانی که در حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان کار می کنند با همه سختی هایی که سر راهشان است شاید بزرگترین لذت زندگی شان این است که به خاطر نوع کار و حرفه ای که دارند همیشه خود را شاگرد مدرسه و هم کلاس بچه ها احساس می کنند و این احساس بسیار شیرین را حاضر نیستند با هیچ مقام و موقعیتی عوض کنند

امیدوارم خدای مهربان و رسول مهربانی که سلام دادن به کودکان را تا آخر عمر ترک نکردند گوشه چشمی به کودک نویسان داشته باشند و همین برایشان کافی است : یک لحظه نگاهت به جهانی ندهم

در یکی از همین مهرهای ماندگار شعری را برای رشد نوآموز نوشتم که در مهر چاپ شد  آن را تقدیمتان می کنم :

 

سبزتر از بهار!

باز در مدرسه

شکر خدا باز شد

دَنگ  دَدَدَنگ   دَنگ   دَدَنگ

سال نو آغاز شد

 

مدرسه مانند باغ

سبز و خوش آهنگ شد

تخته سیاه مثل قاب

خوشگل و خوش رنگ شد

 

بوی کتاب عطر درس 

بوی گل بچه ها

مثل شقایق شکفت

روی گل بچه ها

 

باز هم آموزگار

کنار گل ها رسید  

روی لب بچه ها

غنچه ی « برپا » دمید

 

خنده ی شاگردها

خنده ی آموزگار

مژده که پاییز زرد

سبز تر است از بهار

سه دل ربا

 

دهه کرامت مبارک باد

گویند : « شیخ بهایی در وسط گنبدی ، قندیلی تعبیه کرده بود بدون استفاده از زنجیر و طناب! بعد از مدت ها که ساختمان را کاویدند دیدند که سه آهن ربای هم اندازه با نیروی مغناطیس برابر در سه گوشه ی گنبد ، تعبیه کرده که مثل مثلث متساوی الاضلاع قندیل را احاطه کرده اند »

این ماجرا شاید واقعیت نداشته باشد اما هنرمند خوش ذوقی استفاده جالبی از این ماجرا کرده و گفته :

هر سه فرزند امام موسی بن جعفر(ع) در سه گوشه ی ایران با قدرت جاذبه ی الهی خویش دل ها را به سوی خود می کشانند.

امام رضا(ع) در شرق ، حضرت معصومه(س) در مرکز و شاه چراغ (ع) در جنوب  

خدا را شکر که در شهر قم و در جوار حرم یکی از این سه عزیز زندگی می کنم .

به پاس قدردانی از این هم  جواری و برای تشکر از این همسایه ی مهربان شعر بلندی را برایش سروده ام که انشاالله به زودی چاپ خواهد شد.

 

 

 

چپیه چاپ  شد!

چپیه سند ساده و بی ریای دفاع مقدس

یادش بخیر شهید شکیبا فر دریکی از روزهای سبز جنگ (بهار 65) کاربردهای متنوع چپیه را گفت و من بعد از 25 سال یاد آن حرف افتادم و تصمیم گرفتم کتابی بنویسم و کاربردهای گوناگون چپیه را برای بچه ها بازگو کنم

البته کتابی هم با همین موضوع توسط حوزه هنری چاپ شده است

وشاید بعضی گمان کنند من از آن کتاب الهام گرفته ام

اما حقیقت این است که کتاب حوزه هنری را من زمانی دیدم که کتاب خود را سروده بودم

کتاب « چپیه ام من » توسط انتشارات حدیث نینوا چاپ شده است

در این کتاب 14 کاربرد چپیه با شعرهای کوتاه معرفی شده .

یکی از آن شعرها را تقدیمتان می کنم :

سایه بان

سایه بانی ساده بودم

در میان آفتاب گرم و تابان

در میان بادهای داغ وسوزان

تا نریزد موج گرما

تا نتابد نور خورشید

برسر آن ماه رویان

 

 

  یواش یواش به موسم حج نزدیک می شویم و دلم خیلی هوای مکه و کتاب حاجی کوچولو کرده است
«حاجی کوچولو» اولین کتاب کودکی بود که حدود سال هشتاد آن را نوشتم 
این کتاب زندگی نامه منظوم پسری است به نام علی که با مادرش به مکه می رود و حج واجب انجام می دهد و حاجی می شود
و بعد بر می گردد و خاطرات خود را برای دوستانش تعریف می کند
و ما از زبان این کودک با هجده عمل حج واجب آشنا می شویم
هنگامی که این کتاب را می نوشتم هرگز احتمال نمی دادم ناشری این کتاب را چاپ کند
اما خدای مهربان لطف کرد و این کتاب توسط سازمان حج چاپ شد و تاکنون پانزده بار تجدید چاپ شده است که هر چاپ شامل پنج هزار یا ده هزار نسخه است  
اکثر کودکانی که مکه رفته اند این کتاب را دریافت کرده اند
و من خدای مهربان را بسیار سپاسگزارم که هم توفیق نوشتن این کتاب را به بنده داد
و هم توفیق زیارت خانه اش را در ایام زیبا و بی همتای حج تمتع
به یاد روزهای پر شور سرودن حاجی کوچولو
و به یاد روزها و شب های مدینه و مکه و عرفات و مشعر و منی و مروه وصفا !